سفر؛ گردشگری و ایرانشناسی ؛ Tourism & Traveling

بسیار سفر باید...... Travel , Fun , Experience

سفر؛ گردشگری و ایرانشناسی ؛ Tourism & Traveling

بسیار سفر باید...... Travel , Fun , Experience

در مورد آماردها

از مردم بومی شمال ایران بودند که قبل از هجوم آریایی درآن منطقه زندگی میکردندکه در تاریخ از آنها به عنوان مردمی خوش اندام،،دلیرکه در تیراندازی مهارت ویژه ای داشتند
مارکوارت درباره این قوم به همراه اقوام تپوری کاسی و کاسپین ها مینویسد قوم کاملا گسترده پیش از آریایی بوده اند که به وسیله اقوام مهاجر ایرانی به نواحی کوهستانی به عقب رانده شده
استرابون جایگاه انها رادر میان اقوام کادوسیان و تپوری هانوشته است
تپوری ها لباس سیاه میپوشیدندو.......

شاهکار ادبی - نامه بدون نقطه

نامه بدون نقطه" یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه
به گزارش پارسینه، نوشته ای که ذیلا از نظر خواننده گرامی می گذرد نامه ای است که مرحوم میرزا محمد الویری به مرحوم احمدخان امیر حسینی سیف الممالک فرمانده فوج قاهر خلج رقمی داشته که شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و کثرت عائله و تنگی معیشت بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه بوده.
نامه :

سر سلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در کلک عماد دومم درعالم، درعلم وحکم مسلم کل امم سرسلسله اهل کمالم اما کوطالع کامکار و کو مرد کرم؟...

بازار عودلاجان نقطه ای کلیدی برای فروش صنایع دستی بهمن نامور مطلق

معاون صنایع دستی با اشاره به وضعیت صنایع دستی در سده های اخیر گفت: در دو سده اخیر صنایع دستی و هنرهای سنتی ایران با از دست دادن بازارها و فضاهای اختصاصی به نوعی امکان بودن را از دست داد؛ اما با تلاش های صورت گرفته خوشبختانه این بخش در حال توسعه دوباره است.

نامور مطلق با طرح مفهوم بازارگیری خاطرنشان کرد: مفهوم بازارگیری از ابداعات معاونت صنایع دستی و هنرهای سنتی است که در اولویت کار قرار گرفته و بر اساس آن در تلاش هستیم تا بازارهایی را که از دست داده ایم، بازپس بگیریم و بر همین اساس بازارچه های متعددی در سطح کشور کلنگ زنی شده است.

در این نشست که به همت دفتر صادرات صنایع دستی برگزار شد، خانم توسلی، مدیر پروژه مطالعاتی احیای بازار عودلاجان، گفت: احیای عودلاجان پس از سه سال تلاش مستمر و عبور از پستی و بلندی های بسیار به مراحل پایانی خود رسیده و امیدواریم با افتتاح و راه اندازی آن شاهد تحقق اولین سند توسعه شهرداری تهران باشیم.

در ادامه نمایندگان اصناف محلی، تعاونی های صنایع دستی و تشکل های غیر دولتی این حوزه و کارشناسان معاونت صنایع دستی و خانم پویا محمودیان، مدیر کل صادرات صنایع دستی، و فریدون میرزالو، مدیر کل حمایت از تولید صنایع دستی، به بحث و تبادل نظر پرداختند.

بازار سنتی عودلاجان تهران از قدیمی ترین مراکز تجاری پایتخت است که معماری آن در سال های اخیر با آسیب های جدی همراه بود و اخیراً در قالب پروژه مشترک معاونت صنایع دستی کشور شهرداری تهران و اصناف محلی مرمت شده و قرار است که نخستین بازار سنتی فروش صنایع دستی پایتخت در آن راه اندازی شود.
منبع خبر ایرنا

اناهیتا در دوره زمان ساسانیان

بیشترین شناختی که از آناهیتا از دوره ساسانی داریم ساسانیان که کار خود را از معبد اناهیتا ی استخر ،که تولیت آن را برعهده داشتند

،آغاز کردند ،هم به صورت نوشته وهم به صورت پیکر کنده تصویری بهتر و روشن از اناهیتا برجای گذاشاته اند
 اینکه در ابان یشت میبینیم که آناهیتا دختر بسیار جوان و برومندی هست راست بالا و توانا،با بازوان سپید به ستبری شانه اسب ها،جامه گران بهای پرچین زرینی به تن دارد
 و گوش واره چهار گوش ،زرین برگوش و طوق زیبای برگردن و تاج هشت گوشه زرینی بر تارک ،فزاینده گله و رمه است نطفه مردان را پاک میکند
وبه زنان باردار شیر ارزانی میکند هزار دریاچه دارد و هزار رود و هر کدام از این رودها سرتاسر هفت کشور روی زمین سیراب میکند
 اگر این گزارش طبری درست باشد ساسانیان از خانواده یک هیربد بوده اند اردشیر خود نیز فردی مذهبی بوده است
 اوبیش از چیره شدن بر اردوان پنحم نذر کرده بود که در صورت پیروزی برسر اردوان را از معبد اردشیر خوره خواهد آویخت

حتی در زمان شاهپور دوم نیز رسم براین بود که سر بریده دشمن به آناهیتا تقدیم بشود

 شاهپور دوم با سرهای رومی ها چنین کرد در سنگ نوشته شاهپور همسران شاه بانام آتور آناهیت وه به معبدی به همین نام که به افتخر او بنا شده است اشاره میشود

پیداست که خود شاهپور ،نام همسرش را اناهیتا خوانده است
بخشی از اوستای متاخر به نام وندیداد آمده است

مزدا پرست نباید با اندیشه و زبان خویش اعتقاد به اهوزا مزدا را نشان دهد بلکه دین داری خویش را باید با کردار خود ثابت کند

اشوداد(خیرات)پرهیزگران زرتشتی به قدر توانایی در روزهای گهنبار همچنین خیرات به روحانیون بهترین شیوه کمک به دینداران بود

در روزهای نیکو کاری گهنبار درهای خانه های توانیان زرتشتی ،به یاد روان نیا کانشان به روی همه باز بود اشوداد در بامداد چهارم روز در گذشت انجام میشود

باید از جانوران مفیدی که صیانت انها با امشاسپندان بهمن اسن نیز پاسداری میشد

مانند جانوران خانگی و نمونه های گوناگونی از جانوران وحشی و پرندگان ،اماکشتن و یا شکار آنها آزاد بود
 چون انسان برای زنده ماندن ناگریز از تن به عادت بدخوردن گوشت بود
 در ایران باستان به همه جانوران موذی و به ظاهر زیان آور (خرفستره)

اعلام جنگ داده بودند کشتن این جانوران یک وظیفه دینی بور البته کشتن خزندگان و حشرات پیش از ساسانیان در عصر گات ها ودر زمان هخامنشیان نیز معمول بود

در بندهش داریم که پس از پیروزی تشتر براپوش ده شبانه روز باران می آید
 و همه خرفسران را میکشد
 و زهر آن را روانه دریاها میکند و ازیزاست که آب دریاها شور است
در زمان ساسانیان به فرمان شاه باید تعداد مارها ،مارمولک ها،قورباغه ها،مورچه ها،و حشرات موذی کشته میشدند
درباره هیزمی که آتش مقدس به کمک آن زنده نگه داشته میشد باید هیزم ابتدا کاملا خشک می بود و سه بار دقت میشد که کاملا پاک میشد و چیز کثیفی به آن چسبیده نباشد انداختن هر جسدی برآتش گناهی بزرگ قلمداد میشد

در دوره ساسانی دشمتای نیز تراشیده میشدند از جمله دیوسنان ،که به جای اهورامزدا دیو میپرستیدند یا زندیق ها که به ظاهر دین آورده اند ولی در باطن دین خود هستند
در حقیقت درون و دل خود با دین در ستیزند

زندیف را کوی یا کرپن مینامیدند یاتوها (جادوگرها)و پییریکه هارا نیز در شمار دیو سنان آورد پریان زنان بیگانه زیبا روی ،ملیح،و رعنایی هستند که مهارتشان در فریب کاری و گمراه کردن دین مداران است

تعقیب یهودیان و مسیحیان در دوره ساسانی را نباید از تعصب شاهان ساسانی دانست
بلکه چون شاهان ریاست عالیه امور دینی را داشتند و نمخواستند شاهد به قدرت گرفتن روشن فکران باشند در روزهای پر تلاطم واپسین سال های فرمانروایی ساسانیان ،گزیدن یزگرددسوم به سلطنت در جلسه ای در معبد آناهییتا استخر ،آخرین رویکرد به آناهیتا است به این ترتیب شاهان ساسانی همانندداشکانی که در معبد آناهیتا آخرین فرمانروای خودرا بر میگزینند

در معبد های ساسانی تالار آتشکده به شکل مربع است وهر طرف یک در ورودی دارد بهترین نمونه ای که از این سبک میشناسیم پرستشگاه آناهیتا در بیشاپور است

در کنار کاخ سلطنتی،علاوه بر معبدهای شناخته شده در سرتاسر ایران به نوعی از بناهای تاریخی برمیخوریم

که آن را معبد اناهیتا میدانند این بناها اغلب به قلعه دختر یا اناهیتا مشهور است
طبری درباره خسرو پرویز مینویسد ((بفرمود تا آتشکدها بسازند و 12 هزارهیربد به خدمت انها گماشت
در ایزد کده های دوره ساسانی ایزد بهرام جایگاه ویژه ای داشته که خود حکایت ازنقش ایزد بهرام در زمان ساسانیان میکند

علاوه بر بهرام چوبین ،وجود 5 شاه با نام بهرام هم نشان دیگری است
از اهمیت و محبوبیت این ایزد هتوز بهرام در میان زرتشتیان نامی برگزیده استل
منابع=
بندهش
وندیداد
تاریخ طبری
یسنا 28بند5

درسی اخلاقی از سهراب سپهری

سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،
 عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

<<سهراب سپهرى >>