سفر؛ گردشگری و ایرانشناسی ؛ Tourism & Traveling

بسیار سفر باید...... Travel , Fun , Experience

سفر؛ گردشگری و ایرانشناسی ؛ Tourism & Traveling

بسیار سفر باید...... Travel , Fun , Experience

درسی اخلاقی از سهراب سپهری

سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،
 عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

<<سهراب سپهرى >>

شرح حال مختصری از ربع رشیدی

خواجه رشید الدین در  وقف نامه ربع رشیدی به تفضیل درباره انواع فضاها و اجزای این مجموعه به خصوص نحوه و شرایط استفاده از انها و نیز چگونگی اداره مجموعه مطالب جامعی نوشته است
 در ابتدای وقفنامه درباره بقاع خیر آمده است

که متشکل از 4موضوع بوده است

روضه که حوض آب در میان آنست و آن مشتمل است بردو مسجد ،یکی مسجد صیفی که آن صفه صدر است ،نماز جمعه و عیدین همانجا گدارند
 و اگر کثرت مردم باشد در صحن روضه و بر تمامت صغرهای آن نیز مدام بایستند و اقتداوکنند ودر تابستان درسهای علوم از تفسیر و حدیث و عیره در آنجا گویند و همچنان مشتمل است
بر دار المصاحف و کتب الحدیث وآن در جوار مسجد شتوی است وبر بیت التعلیم ایتام ،وبر دیگر حجرها و سراچه ها و لواحق که جهت مساکن هر کس معین نمودیم

خانقاه=با توابع ،و مدافق بهن (محلی که بیشتر دراویش و معتکفین در آن به سر میبردند

دار الضیافه =جهت مجاوران و مسافران با مطبخ و حوایج خانه و توابع آن از تحتانی و فوقانی ،جانب ایمن جهت مجاوران و حانب امیر جهت مسافران

دار الشفا=و شرابخانه و مخزن ادویه با رواق المرتبین که آن نیز بدان متصل هست

رشیددالدین در نامه ای برای یکی از فرزاندان خود ضمن اشاره به قریه های احداث شده در ربع رشیدی و کارهای انجام شده و ساکن شدن عده ای از اقوام مختلف چهل غلام برای یکی از قریه ها کرده است متن نامه بدین قرار است=

چون صحن آن فسیح و مساحت آن وسیع است 5قریه در او احداث کرده ایم

تابه غرس کردن اشجار و حفر قنوات وانهار و جوف سواتی و قطف شمار قیام نمایند

واکنون چهار قریه به حال عمارت آمده
 بدان موجب قریه زنگیان جهل نفر ذکدر اناث و قریه گورچیان چهل نفر ذکور واناث و قریه خردبان جهل نفر ذکدر و اناث و.......توقع که چهل غلام و کنیزک رومی به دار للسلطنت تبریز فرستتد

 که در قریه مذکوره ساکن وبه عنارت مشغول شوند یقین که تقصیر نخواهند کرد والسلام)))

در ربع رشیدی بهدعلت بلند بودن از زمین های اطراف ،قابلیت حفر قنات اب میسر نبود ،به همین دلیل به دنبال جایی مناسب بودند

تا آب را از سطح بالاتری به آنجا هدایت کنند
در بخش شمال شهرک تپه های سرخاب قرار دارد که با ایجاد آبراه در آنجا آب سراورود را که بی مصرف بود را به سوی شهرک رشیدیه قرار دادند

در مورد نطافت و حمل زباله نیز پیش بینی هایی به عمل آمده
که زباله ها را به وسیله چهارپایان قوی هیکل به بیرون از شهر حمل میکردند در این باره چنین آمده است

و نیز قرب سیصد سر گاو دیو هیکل عفاریت منظر با چند گاو بنده به تبریز اورده است

 تا جمله قاذورات ومستقبخات شهر به مشت ایشان به باغ فتح اباد و رشید اباد و عیر هنا میکشتند و ...........

خواجه رشید الدین در سال 718 توسط خواحه الدین علیشاه تبریری معزول شد از وزارت معزول شد و......

(   ادامه دارد  )...


جامع التواریخ
جعرافیای دار السطنه
تاریخ الجایتو

* پـارسی بــگویم ، پـارسی بنویسیم*

دوستان گرامی، تعدادی از اساتید متعهد و متخصص زبان پارسی در تلاشی زیبا و درخور سپاس برای بسیاری از واژگان عربی مصطلح شده در زبان زیبای پارسیمان برابری درست و روان را برگزیده اند تا ایران دوستان بتوانند به مرور آن واژگان را به جای واژهای متدوال قرار دهند و بکار بندند.
بی شک این راه بهتری برای مبارزه با هجوم فرهنگ و زبان بیگانه است ، پس به جای هر گونه توهین و نشان دادن خوی نژاد پرستی که از فرهنگ و آیین ایران و ایرانی بدور است بیایم اندک اندک با بکار گیری این واژگان پارسی کاری ریشه ای و بنیادی انجام دهیم.
به علت کثرت ﻭﺍﮊﮔﺎﻥ و دیدن آرا و نظرات دوستان فعلا بخشی از آن را تقدیم حضور شما عزیزان می نمایم.
پاینده و برقرار باد، ایران و ایرانی


* پـارسی بــگویم ، پـارسی بنویسیم*


به جای ائتلاف بگو همایه
به جای ابتدا بگو نخست
به جای ابتدایی ترین بگو ساده ترین
به جای ابتلاء بگو دچاری
به جای ابتکار بگو نوآوری
به جای ابدیت بگو همیشگی
به جای ابن سینا بگو پور سینا
به جای اتباع بگو شهروندان
به جای اتحاد بگو همبستگی
به جای اتفاق افتاد بگو رخ داد
به جای اتفاق افتادن بگو رخ دادن
به جای اتفاقات بگو رویدادها
به جای اتوماتیک بگو خودکار
به جای اتومبیل بگو خودرو
به جای اجتناب بگو دوری
به جای اجتناب ناپذیر بگو پیشگیری ناپذیر
به جای اجرت بگو دستمزد
به جای اجناس بگو کالاها
به جای اجیر بگو مزدور
به جای احترام بگو ارج
به جای احتمالا بگو شاید - چه بسا
به جای احتیاج بگو نیاز
به جای احتیاط بگو پروا
به جای احدی بگو هیچکسی
به جای احسان بگو نکویی
به جای احسنت، براوو یا باریکلا بگو آفرین
به جای احضار کردن بگو فراخواندن
به جای احضار کردن بگو فراخواندن
به جای احیانا بگو شاید
به جای اخاذی بگو زورگیری
به جای اخبار بگو تازه ها
به جای اختراع بگو نوآوری
به جای اختلاط بگو درهمی
به جای اختناق بگو خفگی - فشار - تنگنا
به جای اخذ بگو دریافت
به جای اخطار بگو هشدار
به جای اخلاف بگو جانشینان
به جای اخوت بگو برادری
به جای اخوی بگو برادر
به جای اخیرالتأسیس بگو نوبنیاد - نوساز
به جای اخیرا بگو به تازگی
به جای ادوار بگو دوره ها
به جای اذان بگو بانگ نماز
به جای اذیت بگو آزار
به جای ارائه طریق کردن بگو پیشنهاد کردن
به جای ارائه کرد بگو رو کرد
به جای اراضی بگو زمین ها
به جای ارامنه بگو ارمنیان
به جای اربعین بگو چله
به جای ارتجاع بگو واپسگرایی
به جای ارتعاش بگو لرزش
به جای ارتفاع بگو بلندی
به جای ارزاق بگو خواروبار
به جای ارسال کردن بگو فرستادن
به جای ارشد بگو بزرگتر
به جای ارفاق بگو آسانگیری
به جای ارکان بگو پایه ها
به جای ارکستر بگو همنوازی
به جای اریکه بگو تخت
به جای اریکه فرمانروایی بگو تخت فرمانروایی
به جای از اوایل بگو از آغاز
به جای از این جهت بگو از این رو
به جای از این طریق بگو از این روش
به جای از این قبیل بگو از این دست
به جای از این نظر بگو از این رو
به جای از آن جمله بگو از آن میان
به جای از آن روز به بعد بگو پس از آن روز
به جای از بین بردن بگو از میان بردن
به جای از جانب بگو از سوی
به جای از جمله بگو از دسته - از آنگونه
به جای از حیث بگو از دید
به جای از طرف دیگر بگو از سوی دیگر
به جای از طریق بگو از راه
به جای از قدیم بگو از دیر باز
به جای ازدواج بگو زناشویی
به جای اساس بگو بنیاد
به جای اساسنامه بگو بنیادنامه
به جای اساسی بگو بنیادی - بنیادین
به جای اسبق بگو پیشین
به جای اسپری بگو افشانه
به جای استبداد بگو تکسالاری - خودکامگی
به جای استحصال بگو برداشت
به جای استحضار بگو آگاهی
به جای استحقاق بگو شایستگی - سزاواری
به جای استحمام بگو خودشویی
به جای استحکامات بگو سنگربندی ها
به جای استدعا می کنم بگو خواهش می کنم ، درخواست می کنم
به جای استراتژی بگو راهبرد
به جای استراتژیک بگو راهبردی
به جای استراحت کردن بگو آسودن - درازکشیدن
به جای استراق سمع بگو شنود
به جای استرداد بگو واپسداد
به جای استشمام بگو بو کردن- بوییدن
به جای استشهاد بگو گواهی
به جای استعفا بگو کناره گیری
به جای استعمال بگو کاربرد
به جای استفاده از بگو به کارگیری
به جای استفاده بگو کاربرد
به جای استقامت بگو پایداری
به جای استقبال بگو پیشباز
به جای استقرار بگو برپایی
به جای استقلال بگو خودسالاری
به جای استمرار بگو ادامه - پیوستگی
به جای استناد بگو گواهمندی
به جای استنباط بگو برداشت
به جای استهزاء بگو ریشخند
به جای استهلاک بگو فرسایش
به جای استیجاری بگو کرایه ای
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیضاح بگو بازخواست
به جای استیلاء بگو چیرگی
به جای اسرار بگو رازها
به جای اسراف بگو ریخت و پاش
به جای اسطوره بگو افسانه
به جای اسقاطی بگو ناکارآمد
به جای اسلاف بگو یشینیان - گذشتگان

زور خانه و ورزشهای باستانی در ایران

زورخانه جایگاه ورشهای باستانی ایرانی است درباره پیشینه این نهاد مهم در جامعه ایرانی مدارک روشنی و قطعی وجود ندارد

از این روجمعی پراکنده با توجه به ابزار جنگی چون گرز ،سپر،و کمان نزدیکی و مشابهت دارند باید این پدیده بع دوران یسیار کهن دانست

زورخانه معمولا در سطحی پایین تر از کوچه و خیابان بنا میشد
 وبرای رفتن به درون آن باید از چند پله پایین رفت

واز راهروی کوتاهی عبور کرد فضای داخلی عبارت از گود مقدس.،،که به صورت چهار ضلعی و بیشتر 6ضلعی در حدود یک متر پایین تر از کف اصلی ایجاد شده که مهمترین ان بخش زور خانه است

پیرامون آن شاه نشین های وجود دارد با فاصله های معین که محل نشستن تماشاچیان میباشد

و یکی دو تا آن محل قرار دادن وسایل ورزشی و لباس ورزشکاران و محل موشیدن تنگه مخصصوص و لنگ بستن است

در کنار راهرو ورودی دررون یکی از غرفه ها صفه ای برپاست که از غرفه های دیگر بلندتر و بر گود مقدس و غرفه ها مسلط میباشد

این صفه و چوب بست مقیاس آن را سردم گویند
اینحا محل نشستن مرشد میباشد

که با نواختن ضرب و خواندن اشعار ورزشکاران را در اجرای برنامه هلی مختلف همراهی ویاری میدهد
برفراز گود و غرفه ها سقف بلتد گنبدی شکل برپا میباشد در گذشته دور برای آن که ورزشکاران در محل مناسبی کشتی بگیرند

و زمین زیر پایشان سفت و سخت نباشد
کف گدو را از بوته و خاشاک می انباشتند

سپس روی آن خاک رس میریختند و می کوبیدند و کمی قبل از آغاز برنامه با آب روی آن خاک رس میریختند و میکوبیدند
 کمی قبل از آغاز برنامه با آب روی آن نم میزدند
تا خاک به پانشود
بدنه گود را نیز ساروج میکردند
و لبه گود را دور تا دور چوب نصب میکردند

تا بر اثر برخدرد با ان بدن ورزشکاران زخمی نشود،در ورددی زور خانه و ورود به داخل را کوتاه نیساختند
تاهر فردی که وارد آنحا میشود ناچار شود سر وبدن را خم کند

 ،واین بدان معنی بود که حتی پهلوان نامدار با بدتهای ورزیده و رشید با سر بالا واز سر کبر و غرور پا به درون زور خانه نگذارند
 وبه قصد خودنمایی وابراز وجود در آن فضا حضور پیدا نکند
این سطح را پایین تر از بخشهای دیگر میساختند
7
واین بدین معنی بود که پهلوان نسبت به حاضران خود را در سطحی فرودست احساس کند

در برخی از نوشته ها آمده است که گود 4گوش به 4گوشه قبر امام عبی و 6گوشه را به 6گوشه را به نماد حضرت امام حسین مثال گرفته اند

سر دم جایگاه مرشد یا زنگ بالای سر و پیش روی اواز ابهتی خاص برخوردار است

و گاه در بالای سر وپا برچوب بست آن پوست پلنگ ،سپر و زره و مانند آن می آویزند

مقابل مرشد در گذشته اجاق واز چند دهه پیش منقلی قرار میدادند تا پوست ضرب را گرم نگه دارد و صدای خوش از آن بیرون بیاید

نقش مرشد در زور خانه نه تنها در پیوند با حرکتهای گوناگون ورزشی مهن و حساس هست

که در زمینه آداب خاص زورخانه در موقع ورود افرادبا موقعیت ها و شخصیتها مختلف به زورخانه و بیرون زفتن آنها از مراسم مختلف جون برپایی جشنها و گلیرزان
از اعتباری خاص برخوردار است

گفته میشود که سر دم پدیده ای بود که در غرفه تکیه ها و یا قهوه خانه ها بزرگ که محل حضدر سخنوران ،شاعران، و اجرای شعر خوانی بود

وطی مراسمی خاص به رهبری استاد یا کهنه سوار جلسه های پر شوری به اجرا میامد
که ساعتها ادامه می یافت از این گونه سرددم ها با نام 17 سلسله یاد شده است

 (  ادامه دارد )

ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺯﺩﻥ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻣﺪه است؟

ﺯﯾﺮﺁﺏ ، ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﻟﻮﻟﻪ ﮐﺸﯽ ﺁﺏ ﺗﺼﻔﯿﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ. ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺨﺰﻥ ﺁﺏ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺏ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺑﻪ ﭼﺎﻫﯽ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﺵ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﻭﻥ ﺣﻮﺽ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻟﺠﻦ ﺗﻪ ﺣﻮﺽ ﺍﺯ ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺁﺏ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺷﻮﺩ.
ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﺯﯾﺮﺁﺏ ﺣﻮﺽ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺁﺏ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺽ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﺪ. ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﺑﯽ ﺁﺏ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ.

ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﯽﮔﻔﺖ : " ﺯﯾﺮﺁﺑﻢ ﺭﺍ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ."

منبع: http://www.fardanews.com/fa/news/176337